تبادل لینک هوشمند
بالاخره حکمت ” آی سی یو ” رو در بیمارستان دریافتم !
جمله ای حکیمانه از جناب عزراییل خطاب به بیمار : "I See You"
فقط کافیه در ماشینت باز باشه ، عالم و
آدم میان بغل دستت که بگن در ماشین بازه …
حالا اگه بی بنزین تو خیابون بمونی ، هیشکی آدم حسابت نمیکنه !
ﻓﺮﺩﺍ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻓﺎﻣﯿﻠﻤﻮﻧﻪ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﯿﺎﯼ؟؟؟
ﻣﯿﮕﻢ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻ ﻣﯿﺎﻡ !!!.
ﻣﯿﮕﻪ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺑﯿﺎﯼ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺷﻠﻮﻍ ﮐﺎﺭﯾﺎ ﻭ ﺩﻟﻘﮏ ﺑﺎﺯﯾﺎ
ﻭ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺑﺎﺯﯾﺎﺕ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺮﺩﯾﻢ !
ﻫﻤﯿﻦ ﺩﯾﮕﻪ …ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﻪ …
داشتم تو اتوبان میرفتم دیدم یه بچه ای رو موتور خوابش برده بود
و داشت می افتاد باباش هم اصلا حواسش نبود.
رفتم کنارش هر چقدر بوق میزدم نمی فهمید.
آخرش رفتم جلوش و سرعتمو کم کردم تا ایستاد بهش گفتم :
پس چرا حواست به بچه ات نیس ؟؟؟
یدفعه دو دستی زد تو سرشو گفت :
اصغر پس ننت کوووووووو؟؟!!!!
دیشب اینترنتم قطع شد
رفتم یه ذره با خانواده نشستم،باهاشون آشنا شدم
به نظر آدماى خوبى میان
دیوار موسسه ی بیمه رو تازه رنگ کرده بودن
کنارش نوشتن “لطفا روی دیوار چیزی ننویسید"
یکی اومده با اسپری روش نوشته :
.
"چشم داداش شما جون بخواه"…!
پدر من هر دفعه بعضی محصولات رو به صورت
آزمایشی وارد خونه می کنه ؛
اگه دید زود تموم میشه دیگه جلوی وارداتش رو می گیره ،
اگه دید تموم نمیشه به تعداد زیاد وارد می کنه …
یکی نیست بگه آخه پدر من این چه الگویی که شما پیش رو گرفتی ؟؟؟
داداش کوچیک دوستمو بردیم آمپول بزنیم …
پرستار گفت : بخواب آمپولتو بزنم …
بچه گفت : خوابم نمیاد …
چهارشنبه کلاسام تموم شد وسایلامو از خوابگاه جمع
کردم اومدم خونه …
امروز داداشم برگشته بهم میگه : حالا تا کی خونه ی ما آویزونی ؟
امروز داشتم وسایلامو تمیز میکردم ،
کارت کلاس زبان ۸ سال پیشم رو پیدا کردم !
بعد به بابام گفتم نگاه کن بعد هشت سال هنوز اینو نگه داشتم !
بابام یه نگا بم کرد گفت پس من چی بگم
بعد ۲۲ سال هنوز تورو نگه داشتم !!!؟؟؟
دیشب ساختمون کناریمون آتیش گرفته بود
با بابام سریع لباس پوشیدیم بریم کمک ؛
مامانم یهو داد زد وااااایستید !
دارید میرید آشغالارم بزارید جلو در !!!
بدجور تو فکر فرو رفتیم با بابام …
داشتیم با بابام تو خیابون میرفتیم دوستشو دید ،
بعد از سلام و احوالپرسی دوستش به من اشاره کرد گفت
این پسرتونه ؟ بابام یه سری تکون داد گفت
آره دیگه چوب خدا صدا نداره !!!
هیچی دیگه خودم از کادر خارج شدم …
من هرچی منتظر شدم زندگیم بیافته رو غلتک خبری نشد !
الانم منتظرم غلتک بیافته رو خودم راحت شم والا!!!!
وصیت قلمراد
اخرین وصیت من به شما اینه که :
منو با استخون چنتا حیوون دفن کنید
تا دانشمندا منو کشف کنن یکم سرکار برن روحم شاد بشه
من بچه بودم آرزو داشتم مادر بزرگم بزاره
دستگیره چرخ خیاطی رو یه دور بچرخونم.
یه همچین آدمی بودم من :
وقتی هم نوبتم میشد با چنان سرعتی می چرخوندمش
که اگه به یک توربینه برق وصل میشد ،
برق یک شهر رو میشد ازش تامین کرد )))
توی پروفایل کلوبم نوشتم:دنبال یه مشوق میگردم!!
۹۰% ازم پرسیدن:چه جور معشوقی میخای؟
اصن اشک تو چشام جم شد!!!
مشوق کجا معشوق کجا
خلاصه مجبور شدم تشدید گذاشتم رو مشوق(مشوّق)
سه ساعته اومدم وبگردی
در اتاقمم بستم ک مثلا دارم درس میخونم
بابام اومده میگه پسرم داری چیکا میکنی؟
گفتم دارم درس میخونم بابا
میگه پسر گلم بیا کتابتم ببر که بهتر متوجه شی!!!!
هر زمان لواشک رو گذاشتى گوشه لــُـپـِت و تونستى نَجُوییــش
یَنـى به نفسِت مــُــسَلط شدی
دقت کردی تو این فیلمای ایرانی وقتی همه دارن شام میخورن..
یهو دعوا میشه بعد یهو همه قهر میکنن میرن تو اتاقاشون..
بعد مامانه میمونه سر میز شام و با حسرت
و ناراحتی هر چه تمامتر
به غذاها نگا میکنه…تو اینجور موقعیتا همیشه غذا یا
مرغه یا خورش قیمه…:"))))))
لیوان آب ماله قدیما بود ! تو این دوره زمونه باید بگید :
موس دستته بزار زمین بیا کار مهم دارم )
طرز نمره گرفتن پسرا و دخترا از استاد مرد:
پسرا: استاد به جون مادرم خرج خونه و دانشگارو خودم میدم،
مادرم مریض بابام مرده، ۲ شیفت کار میکنم
واسه همین نتونستم خوب درس بخونم !
دخترا: اســـــتــــــــــــــــــــــــــــــــــاد !!
سقف خواسته های ما از اینترنت اکسپلورر
اینه که وقتی اشتباهی بازش می کنیم
وقتی رو ضربدر کلیک می کنیم بسته
بشه و کل سیستم پنج دقیقه هنگ نکنه !
تنها سودی که رشته ی تحصیلیم تا الان داشته این بوده که ؛
هر بار میرم تو اشپز خونه
بابام میگه : مهندس یه ۲ تا چایی بیار بخوریم !
آیا از خشکی پوست رنج می برید ؟
خجالت نمی‌کشید ؟ اینم شد درد ؟
اینایی که کسی از کاراشون سردرنمیاره ،
اینایی که کاراشونو همیشه ساکت و آروم انجام میدن ،
اینایی که عشقشون لباس مشکیه ،
اینایی که دلشون نمیاد وقتی که خوابی بیدارت کنن ،
اینایی که روزا براشون بی معنی شده و شبا فقط کار میکنن ،
اینایی که با دیواره خونه ها یه دنیا خاطره دارن ،
اینا رو خیلی زیاد مواظبشون باشید ،
این لامصبا دزدن !
جاتون خالی یه شب رفتم یه کبابی، تابلو بزرگ زده بود که:
"۱۰۰٪ گوسفندی"
بعد از خوردن کباب فهمیدم منظورش به من بوده،
که ۱۰۰٪ گوسفند بودم که اونجا رفتم !!!
لعنت ﺑﺮ ﻫﺮ چی ﻓﺎﺻﻠﻪ اس ﺗﻮ ﺩﻧﻴﺎ . . .
ﭼﺮﺍ ﺍﺗﺎﻕ ﻣﻦ ﺑﺎﺱ ﺍﺯ ﻳﺨﭽﺎﻝ ﺍﻳﻨﻘﺪ ﺩﻭﺭ ﺑﺎﺷﻪ ﺁﺧﻪ ؟!
آخه چرا !!!
خدا نگذره از کسانی که:
شیر حموم رو روی وضعیت دوش می‌بندن و از حموم خارج می‌شن!
مامان بزرگ : ای من به قربون قدت بشم …
من : آهان ! کم رنگ بریزم دیگه ؟
مامان بزرگ : آره دیگه ! لیوانی هم باشه …
اگه خندیدی نظر بده 
نظرات شما عزیزان:
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت: